چطوری مصطفی

" دُرُســت مـثـلِ یـک بـرکـه، آرام و ســاکـتـم ایــن روزهــا سـنـگ نــیـنـداز و آشــوبـم نــکـن! فــقـط بــگـذار، عـکـسـت آرام و نــرم در دِلَــــــم بــیُـفـتـد ... ! "

چطوری مصطفی

" دُرُســت مـثـلِ یـک بـرکـه، آرام و ســاکـتـم ایــن روزهــا سـنـگ نــیـنـداز و آشــوبـم نــکـن! فــقـط بــگـذار، عـکـسـت آرام و نــرم در دِلَــــــم بــیُـفـتـد ... ! "

دوست یعنی
کسی که پیشت هست آرومی
و وقتی نیست احساس می کنی
چیزی توزندگیت کمه
دوست یعنی
کسی که ساده وبی منظورحرفاتو میزنی
خیالت راحته هیچ سوءتعبیری نمیشه.....

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات
  • ۱۱ دی ۹۳، ۱۹:۰۳ - سید مرتضی
    !!!!!!
  • ۳ دی ۹۳، ۲۲:۲۴ - علی رضا
    اوهوم
نویسندگان

۱۳۶ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

دلم برای یکی تنگ است

يكشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۳۴ ب.ظ

ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮑــــــــ ﻧﻔﺮ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ...
خیلی وقت است ﻧــــــــــــﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﭼﻪ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻧــــــــــﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﮐﺠﺎﺳﺖ ...
ﺣﺘﯽ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻭ ﺷﺎﺩﯼ ﺍﺵ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ ....
ﻟﺒﺨﻨﺪﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﻡ ....
ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﻡ ...
ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻧﮕﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ ...
ﻋﻄﺮ ﺗﻨﺶ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ...
ﻓﻘــــــﻂ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﻧﯿﺴـــــــــــــــﺖ ﻭ ﺑﺎﯾـــــــــــــــﺪ ﺑﺎﺷﺪ...

افسران -  ┘◄ یـکـ نـفـر مـثـل ◥حـاج قـاسـم سلـیـمـانـی ◣ برای آمریکا کافیست.

همچو شیری چون سید علی هست هنوز

شنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۲۳ ق.ظ
افسران - همچو شیری چون سید علی هست هنوز
افسران -  شهادت فردی که با حاج قاسم عکس یادگاری گرفته بود

دوربین مدار بسته

شنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۱۶ ق.ظ
افسران - دوربین مداربسته

وصیت نامه شهید ناصرالدین باغانی (قسمت اول)

شنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۱۱ ق.ظ
اینجانب ناصرالدین باغانی بنده ی حقیر در درگاه خداوندم .چند جمله ای را به رسم وصیت می نگارم . سخنم را درباره ی عشق آغاز می کنم ما را به جرم عشق موأخذه می کنند .گویا نمی دانند که عشق کناه نیست امّا کدام عشق؟ خداوندا معبودا عاشقا،مرا که آفریدی عشق به پستان مادر را به من یاد دادی ، امّا بزرگتر شدم ودیگر عشق اولیه مرا ارضاء نمی کرد پس عشق به پدر ومادر را در من به ودیعت نهادی.مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم امّا به چه چیز عشق ورزیدن را نه،به دنیا عشق ورزیدم به مال ومنال دنیا عشق ورزیدم . به مدرسه عشق ورزیدم . به دانشگاه عشق ورزیدم امّا همه ی اینها بعدِ مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو . (یَومَ لا یَنْفَعُ مال وَلا بَنُون ) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود یَفِرّالْمرءَ مِنْ اَخیهِ و صاحِبَتهِ و بَنیهِ و اُمّهِ وَاَبیهِ،پس به عشق تو دل بستم بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم ودیدم که من کوچکتر از آن هستم که عاشق تو شوم وتو بزرگتر از آن هستی که معشوق من قرار گیری،فهمیدم در این مدت که فکر می کردم عاشق تو هستم اشتباه می کرده ام ، این تو بودی که عاشق من بوده ای و من را می کشانده ای ، اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو می آمدم .ولیکن وقتی توجه می کنم می بینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتاده ام ولی باز مستقیم آمده ام حال می فهمم که این تو بوده ای که به دنبال بنده ات بوده ای، و هرگاه او صید شیطان شده ، تو دام شیطان را پاره کرده ای و هر شب به انتظار او نشسته ای تا بلکه یک شب او را ببینی ، حالا می فهمم که تو عاشق صادق بنده ات هستی ، بنده را چه ، که عاشق تو بشود (عَنقا شکار کرکس نشود
دام باز گیر) آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار می کردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوق می نشستی. اما من بدبخت ناز می کردم و شب خلوت را از دست می دادم و می خوابیدم ! اما تو دست بر نداشتی و انقدر به این کار ادامه دادی تا بالا خره منِ گریز پای را به چنگ آوردی و من فکر می کردم که با پای خود آمده ام وه چه خیال باطنی !! این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود . مرا که به چنگ آوردی به صحنه ی جهادم آوردی ، تا به دور از هر گونه هیاهو با من نبرد عشق ببازی من در کار تو حیران بودم و از کرم تو تعجب می کردم . آخرتو بزرگ بودی و من کوچک !! تو کریم بودی و من ل‍ئیم ! تو جمیل بودی و من قبیح ، تو مولا بودی و من شرمنده از این همه احسان تو بودم .کمند عشقت را محکمتر کردی و مرا به خط مقدم عشق بردی ، در آنجا شراب عشقت را به من نوشاندی وچه نیکو شرابی بود . من هنوز از لذت آن شراب مستم . اولین جرعه ی آنرا که نوشیدم مست شدم ودر حال مستی تقاضای جرعه های دیگر کردم . امّا این بار تو بودی که ناز می کردی و مرا سر می گرداندی ، پیاله ام را شکستی ، هر چه التماس می کردم تا از حجاب ظلمانی بیاسایم ، ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی اکنون من خمارم و پیاله به دست ، هنوز در انتظار جرعه ای دیگر از شراب عشقت به سر می برم . ای عاشق من !! ای اله من !! پیاله ام را پر کن و در خماریم نگذار. تو که یک عمر به انتظار نشسته حال که به من رسیده ای چرا کام دل بر نمی گیری؟ تو که از بیع و شراء متاع عشق دم می زنی، چرا اکنون مرا در انتظار گذاشته ای ؟ اگر بدانم که خریدار متاعم نیستی و اگر بدانم که پیاله ام را پر نمی کنی ، پیاله ی خود را می شکنم و متاعم را به آتش می کشم تا در آتش حسرت بسوزی و انگشت حسرت به دندان بگزاری .
به آهی گنبد خضراء بسوزم
جهان را جمله سر تا پا بسوزم
بسوزم یا که کارم را بسازی
چه فرمائی بسازم یا بسوزمافسران - وصیت نامه شهید ناصرالدین باغانی (قسمت اول)

«قاسم سلیمانی» هدیه بی نظیر خداوند است

شنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۰۸ ق.ظ
افسران - «قاسم سلیمانی» هدیه بی نظیر خداوند استنام او در کانون سیاست و قدرت و درجهان اسلام، آمیخته با رشادت و ازادیبخشی و رهایی بخشی است . قاسم، سرمایه جاودانه جهان اسلام و هدیه بی نظیر خداوند به همه ایرانیان و محرومان جهان اسلام

لبیک یا امام

شنبه, ۱۷ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۰۶ ق.ظ
افسران - لبیک یا امام

ختم دعای فرج برای ظهور آقا امام زمان (عج) ..

جمعه, ۱۶ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۱۶ ب.ظ

خدا وکیلی انگار این جمله برای من درست شده

جمعه, ۱۶ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۴۱ ب.ظ